سواد آموزی در خدمت عدالت اجتماعی آموزش مبتنی بر ساده سازی مرحله بندی شده نشانه‌های الفبایی و آوایی

«انسانیت انسان را جشن بگیریم، آن هم از این راه که در تشکل شفا بخش مناسباتمان با دیگران، یکدیگر را بیابیم و از این راه که به طبیعت خود و نیازهای آن هر چه بیشتر آری بگوئیم؛ سپس آشکارا مقابله‌هایی بزرگ‌تر با ارزش‌ها و نظمهای موجود روی می‌دهد. گسترش حیثیت هر انسان و هر رابطه انسانی، باید به ضرورت، نظمهای موجود را به مبارزه بطلبد. مساله بر سر زیستن در آینده است. شادمانه به هم بپیوندیم تا این آگاهی خود را در راه تشکیل آینده جشن بگیریم که می‌توانیم زندگی امروز خود را در راه تشکیل آینده فردا بدهیم».

«وقتی می‌کوشیم که گفت و شنود را به عنوان یک پدیده انسانی تحلیل کنیم، چیزی را کشف می‌کنیم که جوهر خود گفت و شنود است: «کلمه»، لیکن کلمه چیزی بیشتر از ابزاری است که گفت و شنود را ممکن می‌سازد. از این روی باید عناصر تشکیل دهنده آن را جستجو کنیم. در درون کلمه دو بعد «اندیشه» و «عمل» را در چنان برهمکنش اساسی می‌یابیم، که اگر یکی از آن‌ها – حتی جزئی از آن – قربانی شود، دیگری نیز بی‌درنگ آسیب می‌بیند. هیج کلمه‌ای وجود ندارد که در عین حال یک کردار نباشد. بنابراین بکار بردن کلمه‌ای حقیقی دگرگون کردن جهان است «. حال اگر نظر لوکاچ را بپذیریم که:» اینکه هیچ محتوای آگاهی را نمی‌توان سراغ داشت که پیوند جبری با زمان و مکان نداشته باشد.

«شاید از منظری بتوان گفت کلمه‌ها به عنوان اجزای تشکیل دهنده آگاهی، فارغ از زمان و مکان پدید آمدن نبوده و از آن مهم‌تر فارغ از زمان و مکان بکار برده شدن نیستند و در جامعه‌ای طبقاتی حتما می‌توانند حامل باری طبقاتی باشند. با این وصف شاید از نظر گروهی که نام خود را کارآفرین نهاده‌اند، بهتر باشد بخش عمده‌ای از مردم، همواره از بیان کلمه‌ها ناتوان باشند، چون به این ترتیب نظم جهانیشان دچار آسیب نمی‌شود. اگر از این منظر به کلمه نگاه کنیم، آنوقت بهتر می‌توانیم توضیح دهیم که چرا آموزش ناعادلانه و کاملا طبقاتی است. همه به یک اندازه آموزش نمی‌بینند و همه آنان هم که آموزش می‌بینند، مسیر خاصی را آموزش می‌بینند که‌‌ همان گروه مسلط به نام کتابهای درسی و مدرسه در اختیاراکثریت جامعه می‌گذارند. ایلیچ معتقد است:» مدرسه‌ها در هیات و کارسازی کنونیشان نقشی جز پایدار کردن و نهادی ساختن نابرابریهای اجتماعی، و در نتیجه بیدادگری‌ها ندارند. «و در ادامه بحث درباره آموزش ناعادلانه می‌نویسد:»

برای آنکه به هر شهروند آمریکایی آن آموزشی داده شود که اکنون یک سوم جمعیت از آن برخوردار است، مخارج سالانه می‌بایست به میزان ۴۰ میلیارد دلار (۱۹۶۴؟) افزایش یابد، حال آنکه این هزینه از هزینه‌ای که صرف تسلیحات جنگ ویتنام می‌شود، فرا‌تر می‌رود. ایالات متحد آمریکا آشکارا فقیر‌تر از آن است که وسایل یک آموزش از هر جهت عادلانه را با دامنه‌ای چنین فراهم آورد. « اگر بپذیریم آموزش امری طبقاتی است بنا براین بیائیم به این موضوع هم فکر کنیم که زبان می‌تواند به تبع این امر، از زوایایی پدیده‌ای طبقاتی تلقی گردد. زبان ابعاد و جنبه‌های گوناگونی دارد که این مقاله جای بحث درباره چونی و چرائیهای زبان و زبان‌شناسی نیست، لیکن از بعدی جامعه‌شناختی می‌توان به آن نگاه کرد و از این بعد شاید بتوانیم تاکید کنیم که زبان مردمان طبقات بالا با زبان مردمان طبقات پائین متفاوت است.

افرادی که آموزش رسمی ندیده‌اند، به زبانی تکلم می‌کنند که با زبان رسمی جامعه، زبان علمی و زبان فرهنگی جامعه تفاوتهایی دارد. به علاوه در جوامع مختلف مردمان طبقات پائین جامعه شبه زبانهایی برای خود دارند که بیشتر سیستمی است دفاعی برای مخفی داشتن رموز خود و ایجاد گروههای همبسته، و این زبان را از کودکی و در محل آموزش می‌بینند و به آن تکلم می‌کنند، مانند آرگو یا زبان مردمان سیاهپوست در هارلم. این زبان‌ها و در بین هم گروه‌ها و هم محلی‌ها مشکلات روزمره را برطرف می‌نماید، لیکن با بالا رفتن سن و برای کسب موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی بهتر، لازم است که افراد بتوانند به زبان جاری و رسمی جامعه بخوانند و بنویسند.

افراد طبقات پائینی جامعه از نظر آموزشی به وضوح از امکانات کمتری برخوردار هستند. بسیاری از افراد این طبقات از سنین بسیار پائین (پائین‌ترین سنی که ثبت شده حدود چهار سال است)، مجبور به کار برای در آوردن حد اقل غذا برای زنده ماندن بوده و از تحصیل به کل محروم هستند و آنان نیز که شانس مدرسه رفتن می‌یابند، به علت پائین بودن سطح سواد در خانواده و نداشتن کمک برای پیشرفت تحصیلی با افتهای شدیدی روبرو می‌شوند که انگیزه آموختن در آن‌ها در مراحلی از زندگی گرفته می‌شود. مسایل مختلفی در بیسوادی و دور ماندن از تحصیل دخالت دارند که موضوع کار ما نیست، با اینهمه می‌توان از فقر و مشکلات اقتصادی به عنوان بزرگ‌ترین عامل دور ماندن از تحصیل افراد یک جامعه نام برد و از مهم‌ترین راه حل‌ها در جهت عدالت در موزش و پرورش نیز که فلاسفه‌ای چون فریره و ایلیچ به آن اشاره می‌کنند، باز تعریفی نوین در استفاده از امکانات آموزشی به مدد فناوریهای آموزشی در همه جوامع است.»

فریره و ایلیچ هردو اعتقاد دارند که با بکار گیری دو عامل مهم «نقد فرهنگ رسانه‌ای» و «استفاد از فناوریهای آموزشی نوین»، می‌توان آموزش و پرورش انتقادی مبتنی بر فناوری را بازسازی کنیم تا توانایی پاسخگویی به نیازهای امروز جامعه را داشته باشیم. آموزش و پرورش انتقادی خود توانایی این را دارد که بازسازنده شیوه‌های جاری در حوزه آموزش با استفاده از فناوریهای آموزشی مناسب و ایجاد آگاهی انتقادی و توسعه تفکر انتقادی برای از بین بردن نابرابری‌ها باشد. «علاوه بر این دو می‌توان این موضوع را در کتاب‌ها و مقاله‌های مختلف نظریه پردازان و فلاسفه تعلیم و تربیت دیگر نیز دنبال کرد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *